مهدیسمهدیس، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات مهدیسم

شب یلدا

سلام عروسک مامان   یلدات مبارک عسلم . امشب شب یلدا و بلندترین شب ساله و ما ایرانیها هرساله به رسم سنت قدیمیتر ها این شب رو جشن میگیریم و ما هم هرسال این ش رو میریم خونه آقا جون (پدر بابایی ) و با عموها و زنموها و پسر عموها و عمه ها و بچه ها شون دور هم جمع میشیم و حسابی خوش میگذره . فردا اولین روز زمستونه و اول دی و ماه تولد شما و خواهرجونت و من عاشق این ماهم چون شما قشنگترین هدیه های خداوندین به من حقیر امیدوارم لایق این هدیه های زیبا باشم و شما رو خوب تربیت کنم و شاهد موفقیتهاتون باشم انشاالله   ...
30 آذر 1391

34 هفتگی

سلام عسلم خوبی مامانی قربون اون دست و پا زدنت برم من که هر وقت صدای زنگ موبایل میاد کلی ورجه وورجه میکنی و مامان رو به خنده میندازی. خوشگل من   هفته شد که با هم همسفریم و تنها 4 هفته دیگه روی ماهت رو میبینم انشاالله . چشم انتظارتم گلم خواهرت بیشتر . راستی دو هفته دیگه تولد محدثه ست دیروز رفتم براش کادو گرفتم آخه پشت ویترین یه مغازه یه گوی موزیکال که توش دو تا عروسک بود دیده بود و دوستش داشت بهم میگفت مامان من آرزومه یه روز تو اون رو برام بخری و من هم دیروز وقتی محدثه رو گذاشتم کلاس زبان و برگشتم خریدمش میدونم کلی ذوق میکنه عاشقشم. ...
26 آذر 1391

32 هفته شیرین

سلام دختر نازم فرشته کوچولوی مامان   هفته به خیر و خوشی و به شیرینی عسل گذشت   و فقط و فقط 6 هفته دیگه میتونیم  انشاالله وجود نازنینت رو در آغوش بگیریم بیصبرانه منتظر اون روزم. ماشاالله کمی سنگین تر شدی . شبها خیلی سخت میتونم بخوابم با اینکه طی روز کارم زیاده و شب خسته میشم باز هم سخت میتونم بخوابم ولی با حرکتهایی که میکن...
19 آذر 1391

28 هفتگی فندق مامان

سلام فندق مامان خوبی دخترکم ما وارد هفته شدیم و به سلامتی 1٠ هفته دیگه تا دیدار ما باقی مونده . دیروز با بابایی داشتیم برای اسم تو تصمیم میگرفتیم که از بین اسمها از اسمهای مانیا یعنی علاقه بسیار زیاد و مرسانا یعنی هدیه خداوند و مهرسا یعنی مانند خورشید و مهسان یعنی مانند ماه زیبا و مهدیس یعنی شبیه ماه بسیار زیبا و سفید خوشمون اومد که قرار شد روی اینها فکر کنیم و یکی رو انتخاب کنیم که به نظرمون مهدیس به اسم محدثه بیشتر شباهت داره حالا هر روز به یه اسم صدات میکنیم تا یکیش رو انتخاب کنیم . ...
19 آذر 1391

33 هفتگی فندقم

سلام فندقم خوبی گل من به سلامتی و میمنت هفته از زندگی فرشته مهربون من تو دل مامانی میگذره و نهایت تا  هفته دیگه تو بغلمی . هم خوشحالم از اومدنت و هم نگران از خیلی چیزها ولی بیشتر خوشحالم و روزها رو برای دیدنت میگذرونم . کار نقاشی اتاقت رو شروع کردم و تا حدودی اونی که میخواستم شده بابایی هم خوشش اومده و به امید خدا یکی دو روز دیگه تمومه . ...
19 آذر 1391

31 هفتگی نازگلم

سلام عسلم نازگلم خوبی عشق من مامانی خیلی خوشحاله که الان هفته شده که  مهمون دل مامانی به امید خدا 7 هفته دیگه مونده  که قدم تو زندگی ما بذاری خیلی منتظر اون روزم . هفته گذشته هفته خیلی بدی بود برام .این چند روز هم غذای نذری خوردم که انشاالله روی شما تاثیر داشته باشه   الان بهترم توصیه های دکتر رو جدی تر گرفتم منتظر هفته دیگه هستم تا صدای قلب مهربونت رو بشنوم  دو روزه که احساس بهتری دارم و به چیزهای خوب فکر میکنم تقریبا بارداری سختی داشتم الب...
19 آذر 1391

30 هفتگی دخر نازم

سلام عسل مامان جیگر من مبارکه یک هفته بزرگتر شدی هفته شد که همراه مامانی و انشاالله 8 هفته دیگه تو بغل مامانی الان که دارم مینویسم تند تند داری سکسکه میکنی و لگدهای محکم نثار دل مامان میکنی امروز صبح یه اتفاق جالب افتاد تازه از خواب بیدار شده بودم ولی شما هنوز لالا بودی که محدثه اومد دهنش رو گرفت کنار دل من و گفت سلام صبحت بخیر خواهری که یهو یه لگد خیلی خیلی محکم زدی طوری که دل مامانی  خورد تو دهن محدثه اونم خیلی خوشش اومد و هی باهات حرف زد و تو هی با لگدهات جوابش رو دادی خلاصه  محدثه خیلی لذت برد و هی میخندید و برای من هم خیلی با هیجان بود...
19 آذر 1391

ماه گرفتگی

سلام به روی ماه دختر نازم امیدوارم خوب باشی گلم. دیروز ماه گرفتگی بود دخترم دوست داشتم از خونه بیرون نرم آخه مامانای حامله نباید به روی گرفته ماه نگاه کنند وگر نه یه لکه تو بدن نینی می افته حالا نمیدونم تا چه حد صحت داره البته از نظر پزشکی این موضوع کاملا رد شده و قابل قبول نیست حالا به خاطر اطمینان دوست نداشتم از خونه برم بیرون تا خدایی نکرده اتفاقی برای شما نیفته ولی خب مجبور بودم محدثه رو ببرم مدرسه و بعد هم کلاس زبان خیلی سعی کردم چشمم به ماه نیفته ولی ساعت 5:45 دقیقه که داشتم بر میگشتم خونه قرص ماه ناخوداگاه تو زاویه دیدم قرار گرفت البته چند بار. امیدوارم که این حرفها خرافات باشه و اتفاقی برای پوست زیبای شما نیفته ولی من کل دیروز ر...
9 آذر 1391

علی اصغر

سلام نازدونه مامان خوبی گلم فردا روز بزرگداشت و همایش علی اصغره و شیرخواران برای بزرگداشت این روز و برای همدردی با دل پر خون رباب مادر علی اصغر  این مراسم روبرگذار میکنن .   وقتی به عمق این فاجعه فکر میکنم دلم آتیش میگیره واقعا چی کشید اون مادر وقتی این صحنه رو دید من حتی نمیتونم تصور کنم که یه تیغ بره تو بدنتون اون وقت اون رباب بیچاره وقتی گلوی پاره 6 ماهش رو دید چه حالی شد ؟ از خدا میخوام و قسمش میدم به اون بندگان پاکی که تو صحرای کربلا بودند به امام حسینش به علی اکبر و ... که همه بچه ها رو برای پدر و مادراشون حفظ کنه برای خانمهایی که بچه دار نمیشن مخصوصا زنموت و میترا دختر عمه من که بچه دار نمیشن خدا ...
2 آذر 1391
1